روزی برای دستان پینه ‌بسته
روزی برای دستان پینه ‌بسته

روز کارگر بهانه‌ای است برای تقدیر از کسانی که با دستان پینه‌ بسته به دنبال کسب روزی حلال برای خانه و خانواده‌شان هستند.

 

محمدرضا آقاباقری؛ آقای معلم هفته پیش از بین کلی موضوع که بچه‌ها پیشنهاد دادند، تصمیم گرفت بگوید در مورد شغل پدرتان انشا بنویسید. من هم الان دارم می‌نویسم اما می‌خواهم یک انتقادی به آقای معلم بکنم، جسارت نباشد اما خوب نیست شغل پدرها را پرسیدن و در موردش بحث کردن! همه شغل‌ها اگر حلال باشند پر افتخارند‌ها، اما چه لزومی دارد گفتنش و حساب حدودی حقوق پدر بچه‌ها! من اگر معلم شوم هیچوقت این سوال‌ها را نمی‌پرسم، نهایتش می‌پرسم بچه جان خودت دوست داری چکاره شوی؟! بگذریم، این انتقاد کوچکی بود که امیدوارم بابتش از من ناراحت نشوید.

پدر من یک کارگر نان حلال خور است. در کارخانه دمپایی سازی کار می‌کند و از خوبی‌های شغلش این است که همیشه دمپایی‌های حموم و دستشویی و حتی دمپایی‌هایی که خواهر کوچکم و مادرم روی فرش می‌پوشند، نو هست و مدل‌های متنوعی دارد.

چند وقت پیش خانه خاله من را دزد زد. حالا نمی‌دانم کدام بچه در کجای دنیا قرار است انشا بنویسد و بگوید پدرم دزد است، اما هر که هست یک شبه وضعشان خیلی خوب شده، چون تقریبا تمام خانه خاله‌ام را خالی کرده بودند. برادر کوچکم وقتی فهمید که گویا قرار است آقای دزد یک شبه وضعش توپ شود به بابایم گفت چرا ما دزد نمی‌شویم، بابایم هم جواب داد « چون نان حلال است که تو را آدم می‌کند بچه جان! نان حلال است که فردا و پس فردا از تو آدم حسابی تحویل جامعه می‌دهد. نان حلال اگر از سفره رفت، هیچ نانی، هرچقدر هم چرب و لذیذ باشد، از تو آدم نمی‌سازد بچه جان»

بله آقای معلم، پدر من کارگر کارخانه دمپایی سازی است و ما قرار است در آینده آدم شویم چون نانمان حلال است. پدر من ماشین خارجی ندارد و خانمان هم رهن است. عوضش پدرم می‌گوید آه هیچکس پشت سر نانی که از گلویتان پایین می‌رود نیست.

ما هر سال با کیک‌های سوخته خواهرم روز کارگر را برای پدرم جشن می‌گیریم. حتی از جشن تولد و روز پدر هم بیشتر خوشحال میشود. چون به نان حلالش افتخار می‌کند.

این بود انشای من… روز کارگر بر تمام کارگران با غیرت میهنمان مبارک.

  • نویسنده : محمدرضا آقا باقری