هنگامه اذان که میآید باید به احترام حضرت دوست برخاست و خانه را برای مهمانیاش آراست آن هم خانهای که بیتالله است و متعلق به خود اوست.
در حدیث است که «جُعلت لی الارض مسجداً و طهوراً» و چنین است زمینی که خداوند برای انسان آفرید و جای جای آن را پاک و محل سجده قرار داد که مساجد این پایههای عرش الهی بر زمین و محل آمد و شد ارباب معرفت محلی هستند تا مؤمنان خدای خویش را یاد کنند به نعمت وجود در هستی او و برکت حضور در خانه او و به شکرانه عبادت در محضر او.
مسجد تجسم بازآفرینی و تکرار، هماهنگی، نظم و آرامش طبیعت است که پروردگار آن را به مثابه خانه همیشگی مسلمانان برای عبادت تعیین کرد و اهل ایمان با نمازگزاردن در آن به تعبیری به آغوش طبیعت باز میگردند؛ این ارتباط فقط بیرونی نیست بلکه از طریق پیوندی درونی مسجد را به شالوده طبیعت مربوط میکند و فضای مسجد را با آن فضای مقدس خلاقیت ازلی متحد میسازد و چنین جایگاه عظیمی باید عاری از هرگونه آلودگی ظاهری نیز باشد چه طبیعت سالهاست در مقابل حملات انسان پرومتهوار دوام آورده و مساجد نیز نماد همین بردباری و استقامت در مقابل انواع آلودگیهای ظاهری و باطنی بودهاند.
«الله نور السموات و الارض» و نور چیزی جز پاکی نیست و آسمانی است شفاف و بلورین که روحافزایی آن تلالوء ذات قدسی دوست و تاباننده معرفت اوست و مسجد مظهری از این نور است که جلوهای این جهانی یافته، سزاوار پاک بودن و پاک داشتن است.
میعادگاه این شور و هیجان مسجد است، باید پاک باشد تا پاکی را به یاد آورد، پس مؤمنان دست به کار میشوند تا بروبند غبار نشسته بر دیوارهایش را و بزدایند زنگار نشسته بر دلها را و آماده شوند برای تجدید عهدی دیگر با رب.
سی و یکم مردادماه همزمان با ۲۱ اوت هر سال، به نام روز جهانی مسجد نامگذاری شده است؛ روزی برای از یاد نرفتن یک حادثه تلخ که در ساعت هفت صبح روز ۲۱ آگوست سال ۱۹۶۹ رخ داد؛ در آن سال دنیس مایکل ولیم روهان اسرائیلی مسجدالاقصی را به آتش کشید و در نتیجه این اقدام، ۱۵۰۰ متر مربع از فضای مسجد از بین رفت و منبر تاریخی منتسب به سلطان ناصر صلاحالدین یوسف بن ایوب که مربوط به قرن ششم هجری بود در آتش سوخت.
در اجلاس وزیران امور خارجه کشورهای اسلامی تهران بود که سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی به این اجلاس پیشنهاد کرد سالگرد آتش زدن مسجدالاقصی توسط این صهیونیست به عنوان روز جهانی مساجد تعیین شود که مورد پذیرش قرار گرفت.
- نویسنده : صدرالدین فلاح