نامه ای به پدر…
نامه ای به پدر…

بابای عزیزم سلام؛ امیدوارم وقتی این نامه را می‌خوانی حالت خوب باشد، هم حال دلت هم حال سرت که خیلی وقت‌ها درد می‌کند.

سارا تقی‌زاده محمدی؛ امسال به رسم هر سال روز پدر که برایت نامه می‌نویسم،  کاغذی از دفترم کندم و خودکار نویی که دبشب برایم خریدی را با نوشتن نامه برای شما افتتاح کردم. امیدوارم برکتش زیاد شود و مثل خودکار قبلی زود تمام نشود.

یادم است پارسال روز تولد امام علی (ع) را به من هم تبریک گفتی، من خیلی تعجب کردم و گفتم من که پدر نیستم!! شما هم در حالی که داشتی کادوی مامان را باز می‌کردی گفتی که روز تولد امام علی (ع) روز مرد است و مردها لزوما پدر نیستند، من پسر کوچک خانواده‌ام اما یک مرد هستم، یک مرد شجاع که شما می‌توانید روی من حساب کنید.

وقتی این حرف را زدید ته دلم یک حالتی شد که نمی‌دانم چطور بنویسمش، انگار که تولدم باشد و غافلگیر شوم، ته دلم همان‌طوری شد. و حالا برای امسال می‌دانم که روز تولد امام اولمان را لازم نیست فقط به شما و پدربزرگ تبریک بگویم. می‌خواهم امسال به دایی جعفر هم تبریک بگویم، قبل‌ترها فکر می‌کردم دایی جعفر که بابا نیست پس نیازی به تبریک ندارد، اما حالا می‌دانم که روز مرد به همه مردها، چه پیر باشن چه خیلی جوان، چه بابا باشند و چه نباشند باید تبریک گفت.

اصلا به قول معلم دینی، روزی که امام علی (ع) به دنیا آمده و برای ما یک عید محسوب می‌شود را به همه باید تبریک گفت.

بابا جان، من امسال برای شما یک کلاه نقاب‌دار به عنوان هدیه خریده‌ام که دیگر وقتی پشت تاکسی می‌نشینید نور خورشید چشمانتان را اذیت نکند که سردرد بگیرید. مامان گفت عینک دودی هم هدیه مناسبی است اما پس‌انداز من فقط به یک کلاه نقاب‌دار می‌رسید. امیدوارم سال‌های آینده برای هدیه بتوانم ماشینتان را عوض کنم که انقدر خراب نشود.

روزت مبارک بابای خوبم، سایه‌ات همیشه بر سر من، مامان و آبجی مستدام بماند.

روز خودم هم مبارک

از طرف مرد کوچک خانواده

خدانگهدار